جدول جو
جدول جو

معنی ماه شید - جستجوی لغت در جدول جو

ماه شید(دخترانه)
روشنی و درخشش ماه
تصویری از ماه شید
تصویر ماه شید
فرهنگ نامهای ایرانی
ماه شید
نام ماه است چنانکه خورشید نام آفتاب است، (انجمن آرا) (آنندراج)، از مجعولات دساتیر است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به دساتیر ص 265 شود، به معنی ماه و روشنی ماه است چنانکه خورشید روشنی خور، (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
ماه شید
دوشنبه
تصویری از ماه شید
تصویر ماه شید
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه شاد
تصویر ماه شاد
(دخترانه)
مرکب ازماه + شاد (خوشحال)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
(دخترانه)
پرتوماه، ماه روشن و درخشان، پرتو ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرشید
تصویر مهرشید
(دخترانه)
خورشید نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهی شیم
تصویر ماهی شیم
در علم زیست شناسی نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
مهتاب، تابش ماه، روشنایی ماه، ماهتاب
فرهنگ فارسی عمید
(مِ لِ لَ)
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ماه شید. پرتو قمر. ماهتاب. مهتاب. پرتو ماه
لغت نامه دهخدا
(خَدد)
ماه چهر. ماه چهره. ماهرو. ماهرخ. ماه رخسار. ماه طلعت. ماه سیما. ماه منظر: جوانی دید سروقد، ماه خد، گلعذار، آفتاب رخسار. (سندبادنامه ص 104)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه با 235 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مِ لِ قُ)
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ماهداذ، شخصی بود که اردشیر او را به مقام موبدان موبدی برگزید، (ایران درزمان ساسانیان ص 139)، بنا به نقل بندهشن پدر جد بهک یا باک که موبدان موبد عهد شاپور دوم (409 تا 479 میلادی) بوده است، (حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94)
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ شَ)
شاه شهیدان. سیدالشهدا. لقبی است که روضه خوانها بحضرت حسین بن علی علیهم االسلام دهند. (یادداشت مؤلف) :
از نسل حسین بن علی شاه شهیدی
نز تخمۀ جمشیدی و نز گوهر مهراج.
سوزنی.
، لقبی است که پس از کشته شدن به ناصرالدین شاه قاجار دادند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن برنج و غلات و مختصر لبنیات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 136 هزارگزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 98 تن سکنۀ فارس و ترک دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انار، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
ماهتاب، مهتاب، پرتوماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهشید
تصویر مهشید
((مَ))
مهتاب و پرتو ماه
فرهنگ فارسی معین
ماهتاب، مهتاب
متضاد: آفتاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناپدری، شوهر مادر
فرهنگ گویش مازندرانی